جدول جو
جدول جو

معنی ونگ و ونگ - جستجوی لغت در جدول جو

ونگ و ونگ
(وَ / وِ گُ وَ / وِ)
در تداول، نالۀ توأم باگریه. زاری همراه گریه. آوای گریۀ ممتد و آهسته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
کنایه از دم و دستگاه، بیا برو، جاه و جلال
فرهنگ فارسی عمید
(سَ گُ هََ)
خرد و فرهنگ:
گویند ز سنگ و هنگ دوری
دانی که نه جای سنگ و هنگ است.
انوری
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ مُ)
رجوع به گنگ شود
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ شِ)
تردد در امور نیکو مانندعروسی و کارهای با سود و سرور. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ فَ)
رفت و آمد. بیابرو، معضل و مشکل و دشواری: این کار چه اندازه دنگ و فنگ دارد، با آداب و تشریفات دشوار همراه است
لغت نامه دهخدا
(فُ کَ / کِ شُ دَ)
ونگ ونگ کردن
لغت نامه دهخدا
چنگ کلنگ باشد و شنگ درختی است بی برگ و چوبی سخت دارد:
ای تو چو شنگی که همچو شنگ کنی چنگ
وی تو چو مومی که همچو موم کنی سنگ،
(از فرهنگ اسدی ص 295)
لغت نامه دهخدا
خمیده کج کوژ (مادر زاد و غیره) : که ببینی پس از ین از قبل خدمت تو پشت اعدای تو چون پشت حمایل شده گنگ. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
دم و دستگاه، جاه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
((دَ گُ فَ))
رفت و آمد، بیا و برو، تجمل، جاه و جلال
فرهنگ فارسی معین
سر و صدا
فرهنگ گویش مازندرانی
یورتمه
فرهنگ گویش مازندرانی
داد و فریاد، جیغ و داد
فرهنگ گویش مازندرانی
این پا و آن پا کردن، این پا آن پا
فرهنگ گویش مازندرانی
صدا کردن، سر و صدا
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای گریه نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی